جدول جو
جدول جو

معنی پسله خور - جستجوی لغت در جدول جو

پسله خور
(اَ ما)
آنکه در حضور دیگران کم خورد و به نهانی بسیار
لغت نامه دهخدا
پسله خور
آنکه پیش دیگران کم میخورد و در نهان بسیار
تصویری از پسله خور
تصویر پسله خور
فرهنگ لغت هوشیار
پسله خور
((~. خُ))
کسی که پیش دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
تصویری از پسله خور
تصویر پسله خور
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیله ور
تصویر پیله ور
سوداگر، فروشندۀ دوره گرد و خرده فروش که اشیای خرده ریزه مانند نخ، سوزن، مهره و مانند آن می فروشد، چرچی، سقط فروش، سقطی، خرده فروش، پیلور برای مثال چو در بسته باشد چه داند کسی / که جوهرفروش است یا پیله ور (سعدی - ۵۳)، ابریشم فروش، فروشندۀ قز، قزّاز، ابریشمی، کسی که پیله می خرد و ابریشم می ریسد
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دُو لَ خوا / خا)
نسیه بر. نسیه گیر. که جنس نسیه برد. که غذای نسیه خورد.
- امثال:
نسیه خور بسیار خورد.
نسیه خورپارسنگ ترازو نمی گیرد.
نسیه خور گنده خور
لغت نامه دهخدا
(پَ سَ لَ / لِ خوَرْ / خُرْ)
حال و چگونگی پسله خور
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو تَ / تِ)
در تداول عوام، سرخور. کودک شوم و ناخجسته که شآمت او سبب مرگ کسان او شود. کودک شوم که زادن او موجب مردن پدر یا مادر یا هردو شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ وَ)
پیلور. شخصی که داروو اجناس عطاری و سوزن و ابریشم و مهره و امثال آن بخانه ها گرداند و فروشد. (برهان). دارو فروش. (آنندراج). صیدنانی. (تفلیسی) (مهذب الاسماء). خرده فروش. دوره گرد در ده ها. پلژی فروش. عطار. عقاقیری. چرخچی. کسی که اسباب مختلف در کیسه یا بسته ریزد و برای فروش دوره گرداند و عموماً به ده ها برد. (فرهنگ نظام). چرچی. تاجر دوره گرد. صندلانی. دست فروش. پلژه فروش. (مهذب الاسماء). در محاوره کسی که مس و سفیداب و دیگر آرایش زنان در کوچه ها فروشد. (از آنندراج) :
در ته پیلۀ فلک پیله ور زمانه را
نیست به بخت خصم تو داروی درد مدبری.
خاقانی.
چو در بسته باشد چه داند کسی
که جوهرفروش است یا پیله ور.
سعدی.
این مسئله از هم طلبان معرکه گیرند
این خرقۀ پشمینه کشان پیله ورانند.
مخلص کاشی (از آنندراج).
فلاوره، پیله وران، طبیب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ده کوچکی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 146 هزارگزی شمال باختر لار در دماغۀ کوه فلات دنک واقع شده و 17 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
گدا و گدائی کننده. پخته خوار. (برهان) ، داماد
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس خور
تصویر پس خور
بازمانده غذای دیگران را خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
شخصی که دارو و اجناس عطاری و سوزن و ابریشم ومهره ومانند آن بخانه ها گرداند و فروشد خرده فروش دوره گرد: چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهر فروش است یا پیله ور ک (سعدی)، طبیب پزشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسیه خور
تصویر نسیه خور
کالیخور کسی که غالب اشیارابنسیه گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخته خور
تصویر پخته خور
پخته خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسله خوری
تصویر پسله خوری
حالت و چگونگی پسله خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسله گر
تصویر پسله گر
((~. گَ))
کسی که پشت سر دیگران حرف می زند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیله ور
تصویر پیله ور
((~. وَ))
دست فروش، دوره گر د، عطار، پزشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس خور
تصویر پس خور
((پَ خُ))
کسی که بازمانده غذای دیگران را می خورد، بازمانده غذا
فرهنگ فارسی معین
پیشه ور، خرده فروش، دوره گرد، کاسب، محترفه
فرهنگ واژه مترادف متضاد